چكيده:يكي از راههاي مهم انتقال معاني و مفاهيم قرآني به غير عربها ترجمه است و ترجمه قرآن چه كامل و چه به صورت سورههايي پراكنده در كتابهاي دعا، بايد آنچنان كه شايسته اين پديده نحوي، صرفي و بياني است، درست و مطابق نثر معيار باشد و نيز تا حدّي بتواند خواننده را تحت تأثير قرار دهد. ترجمه آستان قدس، به راستی تأثيرگذار و روان است و مطابق با نثر معيار، ولي به رغم همه تلاشها، ايراداتي همچون عدم توجه به ساختار صرفي، نحوي و بلاغي، مشخص نبودن افزودههاي مترجم از كلام حق، وارد كردن ساختارهاي عربي به زبان فارسي، عدم توجه به ويژگيهاي زباني عربي و فارسي و ... در ترجمه مشاهده ميشود كه در اين نوشتار ترجمه آيات از اين منظرها بررسي گرديده و تا اندازهای كه در توان نگارنده بوده، ترجمهای ارائه شده است.
كليد واژهها:سوره/ مفاتيح الجنان/ ترجمه
*دانش آموخته كارشناسي ارشد زبان و ادبيات عرب
درك درست قرآن كريم براي همگان امري ضروري است و يكي از راههاي درك درست كتاب خدا براي غير عربها ترجمه ميباشد. با ترجمه قرآن به زبانهاي گوناگون، ميتوان راهي فراخ براي صاحبان آن زبان به سمت معارف الهي و علوم قرآني گشود، همچنين آنان را به اصول، فروع و مفاهيم بلند اين كتاب خدا رهنمون شد و افقهاي جديدي فرا راه خواننده باز نمود. از راه فن ترجمه گوشهای از اهميت و شكوه قرآن بر همگان روشن میشود.
ترجمه قرآن يكي از بهترين راههاي خدمت به قرآن و اسلام و آسانترين راه تفهيم و تفهّم قرآن است و مترجم با توانايي، دقّت و انديشه خويش، در قالب كلمات و با سادهترين روش، معاني نهفته در آن را منتقل میكند. ولي هيچ مترجمی نمیتواند تمامی پيچ و خمهاي زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل نمايد، چون هر زباني ويژگيهاي خاصي دارد كه در زبان ديگري يافت نمیشود، ولي بايد تلاش كند متن ترجمه شده تا اندازهای در خواننده تأثير بگذارد كه اگر ترجمهاش به این حد و اندازه برسد، كار خويش را بدون نقص انجام داده است.
بديهي است كه ترجمه قرآن يكي از دشوارترين و دقيقترين كارهاست، چون قرآن سخن خداوند و معجزه خاتم پيغامبران بوده و از ويژگي خاص و ساختاري بي بديل برخوردار است، و به فرموده استاد بهاء الدين خرمشاهي «در ترجمه قرآن با يك موجود زباني و يك پديده نحوي روبرو هستيم.» (نكات قرآني، 3/21) از اين رو در ترجمه قرآن بايد دقت فراوان به خرج داد و به ساختار زباني «صرف و نحو» و بلاغتش اهتمام ورزيد و شايسته است ترجمه بر اساس نثر معيار باشد.
شركت «به نشر» وابسته به آستان قدس رضوي درسال 1386 مفاتيح الجناني1 را به شماره 851 منتشر نموده كه ترجمه آن توسط آستان قدس انجام پذيرفته است. در اين جستار به نقد ترجمه سورههاي موجود در آن و بر اساس ترتيب قرار گرفتن سورهها در مفاتيح پرداخته شده است. در اين ترجمه، آيات غالباً از جنبههاي زير مورد بررسي قرار گرفته است: 1) ساختارهاي صرفي، نحوي و بلاغي 2) مشخص نبودن افزودههاي مترجم از كلام حق 3) وارد كردن ساختارهاي عربي به زبان فارسي 4) غلط چاپي 5) ناهماهنگي در ترجمه واژه «الرحمن» 6) عدم توجه به ويژگيهاي زباني عربي و فارسي.
اين ترجمه روی هم رفته ترجمهای روان، خوشخوان، جذاب، دلنشين و به دور از حشو و زوايد است، به ويژه در برابرگزيني واژگان قرآني و نيز دعاها غالباً از واژگان رايج زبان فارسي به گونهای بهره جسته شده است كه هم فرهيختگان و پژوهشگران را سودمند است و هم افراد عامی از آن بهره خود را میبرند.
اينك نكات اصلاحي، خالصانه به مترجم يا مترجمان گرانقدر و ارجمند و نيز قرآن پژوهان محترم تقديم میشود، باشد كه ان شاء الله این ترجمه شيوا و ارزشمند، در چاپهاي بعدي بي هيچ عيب و نقصي در دسترس عموم قرارگيرد.
1- (إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ) (11)
«هشدار دادن تو تنها كسي را سودمند است كه از اين پندنامه پيروي كند و از خداي مهربان در نهان بيم بدارد.»
واژه «الرحمن» همه جاي اين چند سوره به یك صورت ترجمه نشده است، مثل يس/23 و52، ملك/3و19، نبأ/37 كه البته بهتر است همه جا به «خداوند/خداي رحمتگر» ترجمه شود؛ هر چند كه در زبان فارسي هر برابري براي اين واژه برگزينيم، نمیتواند تمام معناي آن را منتقل نمايد.
2- (يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ) (30)
«اي دريغا بر بندگان كه نشد فرستادهای برايشان بيايد مگر آنكه او را به تمسخر میگرفتند.»
با توجه به اینكه فعل «يأتيهم» وجه التزامی ندارد، بلكه مضارع در معناي ماضي استمراري است، چون «ما» به معناي «ليس» است (توسي، محمد بن الحسن، 8/454) از اين رو ترجمه آن به «بيايد» درست نيست، بلكه با توجه به تركيب «ما+ فعل مضارع» و تركيب «كانوا + مضارع يستهزئون» بهتر است همانند بسياري از مترجمان زبده و فرزانه «نمیآمد» ترجمه میشد، و از طرفي اسلوب «ما»ي نفي+ ادات استثنا يكي از اسلوبهاي قصر است و «ما» منفي است و ادات استثنا هم منفي، و منفي در منفي میشود مثبت، لذا با توجه به نثر معيار بهتر بود از «مگر» استفاده نمیشد، بلكه جمله به گونه مثبت همراه با «هر» ترجمه میشد.
ترجمه پيشنهادي: «اي دريغا بر اين بندگان كه هر فرستادهای نزدشان میآمد، او را ريشخند میكردند.»
3- (وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ) (34)
«و در آن خاك باغستانهايي از درختان خرما و انگور پديد آورديم.»
واژه «خاك» افزوده مترجم است كه در توضيح ضمير «ها» آورده شده است، لذا شايسته بود داخل پرانتز قرار میگرفت و نيز ترجمه «جنّاتٍ مِن نخيلٍ وأعنابٍ» به «باغستانهايي از درختان خرما و انگور» جالب نيست و این از آن روست كه مترجم محترم اسلوب عربي را وارد زبان فارسي نمودهاند، حال آنكه ما در فارسي نمیگوييم «باغهايي از انگور و باغهايي از خرما»، بلكه میگوييم باغ انگور، تاكستان و يا نخلستان.
ترجمه پيشنهادي: «و در آن (خاك) نخلستانها و تاكستانهايي پديد آورديم.»
4- (وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ) ( 46)
«و هيچ نشاني از نشانهاي پروردگارشان برايشان نيايد مگر اينكه از آن رويگردان شدند.»
در اين آيه هم مانند آيه 34 در ترجمه «مِن آياتِ» عين اسلوب عربي به فارسي برگردان شده است و فعل «ما تأتيهم» هم وجه التزامی ندارد و استفاده از «مگر اينكه» در ترجمه «إلاّ» با نثر معيار هماهنگي ندارد و از طرفي عبارت «كانوا عنها مُعرضين» بهتر بود به گونه ماضي استمراري ترجمه میشد، زيرا شبه فعل «مُعرضين» حكم فعل مضارع «يُعرضونَ» را دارد، چون اسم فاعل، اسم مفعول و مصدر، نوعي مفهوم فعلي را شامل میشوند. (آذرنوش، آذرتاش، /55)
ترجمه پيشنهادي: «هر يك از نشانههاي پروردگارشان كه برايشان میآمد از آن روي بر میگرداندند.»
5- (أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ) (62)
«پس آيا خِرد نمیورزيد؟»
فعل «تكونوا» با «لَم» مجزوم شده است و «لم» حرف نفي، جزم و قلب است و معناي فعل مضارع را يا به ماضي ساده منفي و يا به ماضي نقلي منفي تبديل مینمايد، پس فعل «لم تكونوا» در معنا ماضي است و خبرش فعل مضارع و اين فعل مضارع مسبوق به ماضي، بايد به گونه ماضي استمراري ترجمه شود.
ترجمه درست: «پس آيا خرد نمیورزيديد؟» يا «پس آيا نمیانديشيديد؟»
6- (وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِم) (66)
«و اگر بخواهيم هر آيينه چشمان ايشان را نابينا كنيم.»
ترجمه لام مفتوحه تسويف بر سر «طمسنا» به «هر آيينه» اشتباه است، چون اين لام، لام تأكيد نيست. عباس حسن در اين باره مینويسد:
«اگر جواب «لو» لفظاً و يا معناً و يا فقط لفظاً ماضي باشد، وارد شدن و نشدن لام بر سرش جايز است؛ خواه ماضي مثبت باشد و يا منفي به «ما»، ولي ورود لام بر سر ماضي مثبت بيشتر از عدم ورود آن است و ماضي منفي درست برعكس آن میباشد؛ برخي از نحويان در مورد اينكه این لام گاهي بر جواب داخل میشود و گاهي نه، نظر جالب و قابل قبولي دارند و معتقدند اين لام تسويف است يعني تأخير، تأجيل و تمهل، زيرا که دلالت میكند بر اينكه تحقق جواب از تحقق شرط به مدت طولاني به تأخير میافتد و عدم ورود هم نشان دهنده اين است كه تحقق جواب از تحقق شرط به مدت كوتاهي به تأخير میافتد و زمانش نسبت به هنگام اقتران به لام، كوتاهتر است.» (حسن عباس، 4/465)
پس نتيجه میگيريم كه به هيچ رو معناي تأكيد و قطعيت از اين لام برنمیآيد؛ چون اگر معناي تأكيد داشت، حتماً بر سر فعلهاي ماضي منفي هم در میآمد، از اين رو «هر آيينه» در ترجمه اضافي است و همين اشتباه درآيه 67 همين سوره مباركه و آيه 65 واقعه نيز تكرار شده است. اما نكته ديگر آن است كه بين «طمس الشيء : أزال أثره» در (فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ) (قمر/37) يعني چشمانشان را ناپديد ساختيم و «طمس علی الشيء: حجبه وأخفاه» تفاوت هست، لذا بايد ترجمه میشد: برچشمهايشان پرده میكشيم. (مؤذن جامي، محمّد مهدي، /26)
ترجمه درست: «و اگر بخواهيم بر چشمهايشان پرده میكشيم.»
7- (أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلاقُ الْعَلِيم) (81)
«آيا آن كه آسمانها و زمين را آفريد قادر نيست كه مانند آنها را بيافريند؟ آري او آفريدگار داناست»
مناسبترين برابر «بلی» در زبان فارسي «چرا»ست2 و در جمله «هو الخلاّق العليم» حصر وجود دارد، لذا بهتر بود در ترجمه منعكس میشد.
ترجمه پیشنهادی: «آيا آن كه آسمانها و زمين را آفريد، قادر نيست كه مانند آنها را بيافريند؟ چرا و فقط او آفريدگار داناست.»
1- (يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَان) (22)
«از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج میشود.»
«يخرُج» وجه التزامی ندارد كه به گونه التزامی ترجمه شده است.
ترجمه درست: «از آن دو، مرواريد و مرجان بيرون میآيد.»
2- (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُم) (41)
«گناهكاران از سيمايشان شناخته میشوند.»
با توجه به فرهنگهاي لغت، واژه «سيما» به معناي «نشانه» است و خود قرآن كريم هم در سوره فتح آيه 29 اين مطلب را تأييد مینمايد؛(سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود). از اين رو ترجمه آن به «سيمايشان» يا «چهرههايشان» غلط است.
ترجمه درست: «گناهكاران با نشانههايشان شناخته میشوند.»
1- (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ*أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُون) (11- 10)
«و پيشگامان پيشتاز، ايشانند مقربان[درگاه الهي].»
«تأكيد لفظي يعني تكرار «السّابقون» براي تأكيد در مدح است.» (صافی، محمود، 26/112) ولي در اين ترجمه به جاي توجه به تكرار، «السّابقون» مؤكِّد، به گونه صفت ترجمه شده است.
البته گفته شده که «السابقون» دوم خبر «السابقون» اول است، يعنی: «السابقون الی الخير السابقون الی الجنة» يا آنچه که شبيه به این مضمون است و ما با توجه به این نظر مجبور به تأويل و در تقديرگرفتن محذوف میشويم.
ترجمه درست: «پيشگامان، آن پيشگامان آنانند مقرّبان.»
2- (وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ*أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ) (48-47)
«و میگفتند: آيا وقتي مرديم و خاك و استخوان شديم، واقعاً [زنده و] برانگيخته میشويم! يا پدران پيشين ما.»
در ابتداي آيه 48، به اشتباه همزه استفهام و واو عطف به صورت حرف تنويع «أو» ترجمه شده است.
ترجمه درست: «و میگفتند: آيا وقتي مرديم و خاك و استخوان شديم، واقعاً برانگيخته میشويم! و آيا پدران پيشين ما [نيز].»
3- (فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيم) (55)
«همچون نوشيدن اشتران تشنه.»
واژه «شرب» مفعول مطلق نوعي است و در ترجمه مفعول مطلق نوعي كه مضاف است، خود مفعول مطلق را ترجمه نمیكنيم، بلكه به جاي آن از ادوات تشبيه استفاده مینماييم و مضاف اليه را ترجمه میکنیم، مثل: «يعيشُ البخيلُ في الدنيا عيشَ الفقراء ويُحاسَبُ في الآخرة حسابَ الأغنياء: بخيل در اين جهان همچون بينوايان زندگي میكند و در آخرت همچون ثروتمندان حسابرسي میشود.» در اين ترجمه نيز از ادات تشبيه استفاده شده، ولي «شاربون» ترجمه نشده و به قرينه آيه قبل، حذف شده و ترجمه هم شبيه ترجمههاي قرون اوليه اسلامی است.
ترجمه پيشنهادي: «همچون شتران تشنه مینوشيد.»
4- (فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ*وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ) (76-75)
«پس به جايگاههاي ستارگان سوگند میخورم و اين، اگر بدانيد، به راستي سوگندي بزرگ است.»
«لا»ي زايده در آغاز كلام واقع نمیشود و اين «لا» چون بعد از حرف «فاء» آمده، میتواند زايده نباشد كه زايده نبودنش از جهاتي بهتر و اولی است، و بايد توجه داشت كه بسياري از مفسران و آشنايان به رموز قرآني از تعبير زاید بودن كلمهای در كلام الله كراهت دارند و آن را شايسته كتابي كه در اوج فصاحت و بلاغت است نمیدانند (ركني يزدي، محمد مهدي، /64)، از اين رو براي اثبات اينكه نبايد «لا» را ناديده گرفت، نظر دو تن از قرآن پژوهان ارجمند را با اندكي دخل و تصرف میآوریم:
1- «لا»ي نفي در اين آيه و ديگر آيات از قبيل حاقه/38، معارج/40، تكوير/15 و بلد/90 نبايد ناديده گرفته شود و به جاي «سوگند نمیخورم» كه معادل «لا أقسم» است «سوگند میخورم» آورد، در صورتي كه «لا» دقيقاً معناي نفي میدهد. البته در اين گونه موارد مفهوم «لا أقسم» درست به «أقسم» برگشت میكند، يعني تأكيد بيشتر در قسم را میرساند، مثلاً در فارسي نيز چنين است: «سوگند به جان شما نمیخورم» كه تلويح به سوگند است و حتی مؤثرتر از سوگند خوردن واقعي. بعضي گفتهاند «لا» در اينجا زایده است، ولي بر فرض صحت چنين قولي مراد آنان اين است كه در اين گونه موارد «لا»ی سوگند را در قالب نفي آن، كه ساختار زباني عرب و عجم است تحكيم میبخشد؛ نه اینكه «لا» را در ترجمه ساقط كنيم و آن را زايد تلقي كنيم! واقعاً اگر چنين باشد، در آيه نمیبايست «لا» ذكر میشد و حال كه ذكر گرديده است، پس ترجمه معادل آن هم ضرورت میيابد و حذف آن به معناي بي اعتنايي به كلام خالق و ويرايش دلخواهانه مخلوق از كلام او تلقي میشود و كساني كه تعبير «زايد» در كلام اديبان را به معناي «ناديده گرفتن و دور انداختن» پنداشتهاند، نكته اصلي را در نيافتهاند.
وجود «لا» در اين آيه ساختار لفظي و معنوي آيه پيشين خود را تمام و كمال حفظ میكند و بر آن تأكيد میورزد، يعني اينكه «پس سوگند نمیخورم به جايگاه ستارگان، خود اين قطعاً سوگند بسيار بزرگي است.» (دقت كنيد) اما اينكه بعضي مترجمان گفتهاند در جاهاي ديگر قرآن از قبيل: نجم/1، شمس/7، مريم/68، مدثر/32، تكوير/17، فجر/2و4، ليل/1 و تين/3 سوگندهايي بدون «لا» ذكر گرديده و در مواردي هم كه با «لا» آمده «لا» را بايد ناديده گرفت، در جواب میگوييم هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد. اين دليل نيز خلاف مدعاي آنها را اثبات میكند، زيرا نيامدن «لا» در آنجا حكمتي داشته و آمدن «لا» در ديگر موارد حكمتي ديگر و اگر دور انداختني بود، خداي حكيم آن را نمیآورد و مثل ديگر موارد قرار میداد. استشهاد به شعر عرب هم در اين موارد كاري از پيش نمیبرد، زيرا عربها در اين گونه موارد در اشعارشان همان را میگويند كه عجمها میگويند: «نه به خدا سوگند» و «سوگند به جان شما نمیخورم» و امثال آن كه در زبانهاي مختلف فراوان است. هر توجيهي براي اين مثالهاي عجمی داشته باشيم، همان را در اشعار عرب نيز میگوييم.» (كوشا، محمد علی، /26-14)
2- آيت الله دكتر محمد صادقي تهراني معتقد است: «برخي معتقدند «لا أقسم» به معناي «لـَأقسم» است و به آیه (فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ*وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيم) (واقعه/ 76-75) استناد میكنند! اولاً: در هيچ زباني اعم از عربي و غيره، «لا»ي اضافه از زاید بر سر فعل نداريم. ثانياً: «لا أقسم» نفي سوگند است، ولي «إنه لقسم» اثبات سوگند است. و ضمير «ه» در «إنه» به «أقسم بمواقع النجوم» بر میگردد؛ يعني چون قسم خوردن به فرودگاههاي ستارگان آسمان وحي سوگندي عظيم است، به خاطر عظمت اين سوگند، قسم ياد نمیكنم. پس هرگز «لا أقسم» به معناي «لَأقسم» نيست. «أقسم» گاه با واو قسم است، گاه با لفظ قسم؛ ولي «لا أقسم» نه واو قسم دارد و نه لفظ قسم؛ بنابراين «لا أقسم» در لغت عربي يا لغات ديگر، نفي سوگند است. پس اولاً اگر «لا» را حذف كنيم «لا أقسم» نيست و اگر هم مثلاً آيه، «لـأقسم» باشد و ما آن را «لا أقسم» معني كنيم، برخلاف فصاحت قرآن عمل كردهایم. يعني اگر تأكيد قسم را نفي قسم كنند، اين كار فضاحت است، فصاحت نيست. وانگهي در تمام هشت آيه «لا أقسم» در قرآن، معناي آيات همان «لا أقسم» میباشد». (صادقی تهرانی، محمد، /205 - 206)
پس با توجه به توضيحات بالا، ترجمه اين دو آيه شريف چنين میشود: «پس، به جايگاههاي ستارگان سوگند نمیخورم و اين، اگر بدانيد، قطعاً سوگندي است سترگ.»
5- (فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ*وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ*وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لا تُبْصِرُونَ*فَلَوْلا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ*تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ) (87-83)
«پس چرا آن گاه كه جان به گلوگاه رسد و شما در آن هنگام [به حال محتضر] مینگريد، در حالي كه ما از شما به او نزديكتريم ولي نمیبينيد؟ پس چرا اگر شما جزا داده نمیشويد [و زندگي دوباره و حيات اخروي در كار نيست] آن [جان محتضر] را باز نمیگردانيد، اگر راست میگوييد؟»
«لولا»ي نخست در آيه 83 حرف تحضيض است كه در واقع بر سر «ترجعونها» در آيه 87 در آمده است و در اين ميان چند جمله معترضه قرار دارد و «لولا»ي دوم تكرار اولي است (ابن هشام، 1/ 304-305) كه به خاطر طولاني شدن و بُعد فاصله ميان «لولا» و «ترجعونها» در ابتداي آيه 86 به جهت تأكيد آمده است. به همين جهت لازم است اين دو واژه را با هم و به گونه منفي «چرا باز نمیگردانيد؟» ترجمه كنيم. (پديده تكرار در قرآن و مسئله ترجمه آن، /50) و نيز میتوان «لولا»ي اول را در همان آيه ترجمه كرد و «لولا»ي دوم را همراه با «ترجعونها» ترجمه نمود.
ترجمه پيشنهادي: «پس چرا آن گاه كه جان به گلوگاه برسد و شما در آن هنگام مینگريد، در حالي كه ما از شما به او نزديكتريم ولي شما نمیبينيد، اگر شما هرگز مجازات شونده نيستيد، چرا آن [روح] را باز نمیگردانيد اگر راست میگوييد؟»
1- (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأمِّيِّينَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) (2)
«او كسي است كه در ميان بيسوادان فرستادهای از جنس خودشان برانگيخت كه آیات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد.»
سه فعل «يتلوا، يزكّي و يُعلِّمُ» فعلهاي مضارع مرفوعند و وجه التزامی ندارند كه به گونه التزامی ترجمه شدهاند.
ترجمه درست: «او كسي است كه در ميان بيسوادان فرستادهای از جنس خودشان برانگيخت كه آیات او را بر آنان میخواند و پاكشان میگرداند و كتاب و حكمت به آنان میآموزد.»
1- (الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُور) (2)
«همو كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل میكنيد، و او شكست ناپذير آمرزگارست.»
واژه «عملاً» تمييز منقول است و پس از اسم تفضيل كه مبهم میباشد واقع شده است تا ابهامش را برطرف نمايد، و در اصل تمييز جمله را میتوان به سه روش ترجمه نمود:
1- در جملاتي كه تمييز پس از اسم تفضيل میآيد، گاهي میتوان آن دو را به صورت يك كلمه ترجمه نمود، مثل: «هو أحسنُ أخلاقاً: او خوش اخلاقتر است.»
2- گاهي تمييز را میتوان به صورت مبتدا، فاعل و يا مفعول ترجمه كرد و در واقع منقول از هر چه باشد به همان صورت، مثل: «هي أكثر منّي صبراً: صبر او از من بيشتر است»، «فجّر اللهُ الأرضَ عيوناً: خداوند چشمههاي زمين را جاري كرد» و «يزداد المسلمون قوّةً بالإتحاد: نيروي مسلمانان با اتحاد زياد میشود».
3- گاهي تمييز را با آوردن تعبيراتي از قبيل «از لحاظِ، ازجنبه» ترجمه میكنيم. (براي اطلاع بيشتر ر. ك به: طالقاني، سيد عبدالوهاب، /81- 77)
از اين رو ترجمه موجود معادل اين عبارت است: «لِيبلوَكم أيُّكم يعمل عملاً أحسنَ» و در جمله «هوالعزيزُ الغفور» حصر يا قصر وجود دارد كه لحاظ نشده است و «هو» مبتداست و «العزيزُ» خبر اول آن و «الغفور» خبر دومش كه بايست ميان معادلهاي اين دو خبر از «واو» استفاده میشد. و همچنين در آيات:(عَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا)(ملك/29) ؛ (إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ) (عنكبوت/8) به حصر توجهي نشده است و در آيات: (وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم)(عنكبوت/5)؛ (وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيم)(روم/5)؛ (وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِير)(روم/54)؛ (هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيم)(دخان/42) هم به حصر و هم به خبر دوم بيتوجهي شده است. 3
ترجمه درست: «همو كه مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايدتان كه كدام يك نيكوكارتريد، و اوست شكست ناپذير و آمرزگار.»
2- (أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير) (14)
«آيا كسي كه آفريده است نمیداند، در حالي كه او به ريزترين امور دانا و آگاه است.»
میشود صله موصول را همراه با خود موصول به گونه يك اسم ترجمه نمود و جمله حاليه «هو اللطيف الخبير» داراي حصر است كه ناديده گرفته شده است و افزون بر آن، حال با «در حالي كه» نشان داده شده كه پسنديده نيست، چون آغاز ترجمه جمله حاليه با «در حالي كه» چندان فصيح نيست (آذرنوش، آذرتاش، /9) و فقط در جايي كه ناچاريم بايد از آن بهره بگيريم و نيز براي واژه «اللطيف» برابر خوبي گزينش نشده است.
ترجمه درست: «آيا آفرينندهای كه فقط او باريك بين و آگاه است، نمیداند؟»
همچنين حال در آيه 14 عنكبوت؛ (فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ) با «در حالي كه» ترجمه شده است؛ «و طوفان فرو گرفتشان، در حالي كه ستمكار بودند» كه بهتر بود اين چنين ترجمه میشد: «و آنان را كه ستمكار بودند، توفان فرو گرفتشان»، و نوشتن واژه «توفان»4 با «ط» درست نيست؛ زيرا اين حرف از حروف مخصوص عربي است و به كار بردن آن در كلمههاي غير عربي جايز نيست. (ياحقي، جعفر و ناصح، محمد مهدي، /64)
3- (أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمْ مَنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم) (22)
«آيا كسي كه نگونسار راه میرود راه یافتهتر است يا كسي كه راست و ايستاده بر راه راست میرود؟»
واژه «صراط» نكره است و شايسته بود به نكره بودنش توجه میشد و نيز براي فعل «يمشي» دوم برابر «میرود» شايسته نيست، چون «میرود» يعني «يذهب»، بلكه بهتر بود برابر «گام برمیدارد» انتخاب میشد و افزون بر اينها، در ترجمه «سويّا» نيز حشو هست.
ترجمه پيشنهادي: «آيا كسي كه نگونسار راه میرود راه یافتهتر است يا كسي كه راست قامت بر راهي راست گام برمیدارد؟»
در آيه 28 ملك هم به نكره بودن واژه توجهي نشده است: (فَمَنْ يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ): «چه كس [شما] كافران را از عذاب درد آور پناه میدهد؟» كه بايد «عذابي دردآور» ذكر میشد.
4- (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ) (30)
«بگو: به نظر شما اگر آب شما در زمين فرو رود، چه كسي براي شما آب روان میآورد؟»
در ترجمه اين آيه شريفه «در زمين» افزوده مترجم است، از اين رو شايسته بود همانند آيات ديگر كه افزودههاي مترجم داخل قلاب قرارگرفته، اینجا نيز اينچنين میشد. در سوره نبأ آيه 17 نيز واژگان «حق از باطل» و «خلق» اين چنين است و سخن آفريده از سخن آفريننده جدا نشده است.
ترجمه پيشنهادي: «بگو: به نظر شما اگر آب شما [در زمين] فرو رود، چه كسي براي شما آبي روان میآورد؟»
1- (وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا) (14)
«و از تراكم ابرها آب باران فرو فرستاديم.»
لغت نويسان نوشتهاند: «مطر ثجّاج: شديد الإنصباب جدّا.» (ابن منظور، 2/85) «وأنزلنا من المعصرات ماءً ثجّاجاً يعني متدافقا وقيل سيّالا.» (طریحی، 2/282) و «المعصرات»: ابرهاي باران زا و ابواسحاق گفته است: «المعصرات» يعني ابرها چون از آن آب فرو میريزد (ابن منظور، 9/237و238) و نيز «المعصرات» يعني ابرهايي كه زمانشان رسيده كه ببارند. (طریحی، 3/406)
ترجمه پيشنهادي: «و از ابرهاي باران زا، باران فراوان فرو فرستاديم.»
2- (حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا) (٣٢)
«باغها و تاكستانهايي.»
«حدائق» به باغهايي میگويند كه ديوار و حصار داشته باشد (ميبدي، رشيد الدين، 10/357)، از اين رو اگر همچون آيت الله مشكيني برابر «باغهاي حصارين» براي آن انتخاب میشد، بهتر بود. (مشكيني، علي، ذيل آيه)
ترجمه پيشنهادي: «باغهاي حصارين و تاكستانهايي.»
1- (وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) (23) ...(وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُون) (52)
«و كساني كه به نشانههاي خدا و ديدار او كافر شدند، اينان از رحمت من نوميد شدهاند و ايشان برايشان عذابي دردناك است» ... «و كساني كه به باطل ايمان دارند و به خدا كافرند، اينان همان زيانكارانند.»
«اولئك» در «اولئك لهم عذابٌ أليم» رابطي است ميان مبتدا يعني «الذين» و خبرش كه خود، معمول فعل ديگري نيست و نبايد ترجمه شود. آقای كريمینيا مینويسد:
«در بيشتر جملات اسميه عربي، برخي عناصر زباني- غالباً ضماير و اسماء اشاره- ميان مبتدا و خبر ارتباط ايجاد میكنند. وقتي اين رابط، خود معمول يك فعل ديگر نباشد، برگرداندن اين گونه روابط به زبان فارسي صحيح نيست؛ زيرا در جملات فارسي، فعل ربطي «است» يا شناسه افعال ديگرِ غير ربطي، چنين ارتباطي را ايجاد میكند. در بسياري از جملات اسميه كه به گفته و توجيه نحويان، رابط ميان مبتدا و خبر محذوف، مقدر يا مضمر است، تقريباً هيچ مترجمی در برگرداندن آن جملات، از خود رابطي نمیافزيد. ليكن به جز اين موارد اتفاقي، كمتر مترجمی در حذف اين روابط كوشيده است، چرا كه غالباً اين گونه رابطهها را نوعي تأكيد يا تكرار مجدد مبتدا تلقي كردهاند. شايعترين رابطي كه شايسته توجه و تذكار است، اسم اشاره «اولئك» در خبر «الذين» است. (ر.ك: ابن هشام، 2/575) حذف «اولئك» در ترجمه اين اسلوب، بي اشكال و بلكه مناسبتراست.» (کریمینیا، مرتضی، چرا ترجمه نکنیم و چرا؟، /34-35، با تصرف)
ترجمه درست: «و كساني كه به نشانههاي خدا و ديدارش نگرويدند، اينان از بخشايش من نوميد شدهاند و برايشان شكنجهای دردناك است.» ... «و كساني كه به باطل گرويدند و به خداوند نگرويدند، اينانند زيانكاران.»
1- (رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الأوَّلِينَ) (8)
«پروردگار ما و پروردگار پدران نخستين شما.»
در ترجمه «ربّكم» غلط چاپي هست.
2- (وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ)(١٤)
«و گفتند: آموخته اندش، ديوانه است.»
واژههاي «مُعلَّمٌ» و «مجنون» به ترتيب خبر اول و دوم مبتداي محذوف «هو» است (سيدطنطاوي، محمد، /657) و هر دو هم اسم مفعولند كه بايد به گونه صفت مفعولي فارسي ترجمه شوند.
ترجمه درست: «و گفتند: آموزش ديده و ديوانه است.»
در پايان بار ديگر از تلاشهاي پر ثمر مترجم، مترجمان گرانقدر و دست اندركاران انتشار اين مجموعه ارزشمند قدرداني و تشكر نموده و براي ايشان و تمامی خادمان قرآن آرزوي توقيق دارم. و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين.
1. شناسنامه اين مفاتيح به شرح زير است: فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا: 1. سورقرآني 2. دعاها 3. زيارتنامهها الف. آستان قدس، مترجم. ب. اشرفي، مصطفی، خطاط. ج. شركت به نشر (انتشارات آستان قدس رضوي) د. عنوان.
7041م9ق/8/267 297/772
ج ي 1385
كتابخانه ملي ايران 20708-85م
چاپ اول /1386
شابك:9-0893-02-964-978
2. ر. ك: انصاري، محمّد رضا، «جايگاه بلی و معناي آن در قرآن كريم»، ترجمان وحي، پياپي 11، سال ششم، شماره اول، 1381 ش، ص23-10.
3. ترجمه درست اين آيات چنين است: «فقط بر او توكل كرديم»، «بازگشت شما فقط به سوي اوست»، «و اوست شنوا و دانا»، «و اوست شكست ناپذير و مهربان»، «و اوست دانا و توانا» و «و تنها او شكست ناپذير و مهربان است».
4. يكي از واژگان دخيل به عربي است و اصلش سرياني يا كلداني ميباشد و شايد هم عبري كه در حقيقت از طريق سريانيان وارد زبان عربي شده است. (زيدان، جرجي، اللغة الربية كائن حيّ، چاپ دوم، دارالجيل، بيروت، 1988م، ص64)
1. آذرنوش، آذرتاش؛ آموزش زبان عربي2، چاپ پنجم، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1373ش.
2. ابن منظور، محمد بن مكرّم؛ لسان العرب، تحقيق علي شيري، چاپ اول، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1988م.
3. ابن هشام؛ مغني اللبيب عن كتب الأعاريب، تحقيق محمّد محيي الدين عبد الحميد، بيروت، المكتبة العصرية، 2001م.
4. حسن، عبّاس؛ النحو الوافي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1384ش.
5. خرمشاهي، بهاء الدين؛ «نكات قرآني3»، بينات، شماره8، 1374ش، 21-19.
6. ركني يزدي، محمّد مهدي؛ لطايفي از قرآن كريم برگزيده از كشف الأسرار و عدة الأبرار، چاپ هفتم، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1374ش.
7. سيد طنطاوي، محمّد؛ معجم إعراب الفاظ القرآن الكريم، چاپ اول، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1994م.
8. صادقي تهراني، محمّد؛ «پاسخ به نقد ترجمان قرآن»، پژوهشهاي قرآني، شماره42 و43، 1384ش، 213-182.
9. صافي، محمود؛ الجدول في إعراب القرآن و صرفه و بيانه، نرم افزار قرآني جامع تفاسير نور، نسخه11/2.
10. طريحي، فخر الدين؛ مجمع البحرين، تحقيق سيد محمد حسيني، چاپ اول، تهران، المكتبة المرتضوية، 1386ش.
11. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن، مقدمه آقا بزرگ تهراني، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
12. كريمینيا، مرتضی؛ «پديده تكرار در قرآن و مسئله ترجمه آن»، ترجمان وحي، شماره9، 1380ش، صص60-32.
13. ــــــــــــــ ؛ «چه را ترجمه نكنيم؟ و چرا؟»، ترجمان وحي، شماره2، 1376ش، صص39-26.
14. كوشا، محمّد علي؛ «معرفي و نقد ترجمه تفسيري فيض الاسلام از قرآن كريم»، ترجمان وحي، شماره14، 1382ش، صص98-15.
15. مؤذن جامي، محمّد مهدي؛ «كاربرد حروف در قرآن»، وقف ميراث جاويدان، شماره18، 1376ش، صص27-14.
16. مشكيني، علي؛ ترجمه قرآن كريم، چاپ اول، قم، مركز چاپ و نشر قرآن كريم الهادي، 1385ش.
17. ميبدي، رشيدالدين؛ كشف الأسرار وعدة الأبرار، تصحيح علي اصغر حكمت، نرم افزار قرآني جامع تفاسير نور، نسخه11/2.
18. ياحقي، محمّد جعفر و ناصح، محمّد مهدي؛ راهنماي نگارش و ويرايش، چاپ يازدهم، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1372ش.
19.